Saturday, March 20, 2010

عاشق نشدی زاهد دیوانه چه میدانی ، بر شعله نرقصیدی پروانه چه میدانی


عاشق نشدی زاهد دیوانه چه میدانی ، بر شعله نرقصیدی پروانه چه میدانی

من مست می عشقم و ز توبه که بشکستم ، راهم مزن ای عابد میخانه چه میدانی

لبریز می غمها شد ساغر جان من ، من دیدی و بگذشتی پیمانه چه میدانی

یک سلسله دیوانه افسون نگاه او ، ای غافل از آن جادو افسانه چه میدانی

تا چند فریب خلق با نام مسلمانی ، سر بر سر سجاده می خوردن پنهانی

عاشق شو و مستی کن ترک همه هستی کن ، ای بت نپرستیده بتخانه چه میدانی

تو سنگ سیه بوسی من چشم سیاهی را ، مقصود یکی باشد بیگانه چه میدانی

روزی که فرو ریزیم بنیاد تاسف را ، دیگر نه تو می مانی نه ظلم و پریشانی


هما میرافشار

1 comment:

  1. خیلی عالی بود!! این رو به دفتر شعرهای زیبایی که جمع میکنم اضافه کردم

    ReplyDelete