Wednesday, June 23, 2010

تیتر اول کیهان ورزشی برای فردا

!تیتر اول کیهان ورزشی برای فردا : شیطان بزرگ و استعمار پیر به دور بعد جام جهانی سقوط کردند

Monday, June 21, 2010

نهایت بد شانسی یک ملت!

بیچاره مردم کره شمالی! اون از اون حکومتشون اینم از این بازی که بعد از مدت ها پخش زنده داشته و 7 بر صفر باختن! مملکته دارن؟

Wednesday, April 28, 2010

اي نوبهار عاشقان داري خبر از یار ما ------------ اي از تو آبستن چمن و اي از تو خندان باغ ها

اي بادهاي خوش نفس عشاق را فریادرس ------------ اي پاکتر از جان و جا آخر کجا بودي کجا

اي فتنه روم و حبش حیران شدم کاین بوي خوش ------------ پیراهن یوسف بود یا خود روان مصطفی

اي جویبار راستی از جوي یار ماستی ------------ بر سینه ها سیناستی بر جان هایی جان فزا

اي قیل و اي قال تو خوش و اي جمله اشکال تو خوش ------------ ماه تو خوش سال تو خوش اي سال و مه چاکر تو را




Friday, April 16, 2010

درگیری بین عقل و دل

بعضی وقت ها دلتون یه چیزی میگه و عقلتون یه چیز دیگه ولی جفتشون غلط اضافی می کنن. شما به حرف ولایت فقیه گوش بدبد
(ستاد جلوگیری از فرار ولایت فقیه)ـ

Monday, March 29, 2010

عشق و پول

!اگه پول نداشته باشی دخترا بازم دوست دارن ولی میگن: دوست دارم مثل یه برادر

Friday, March 26, 2010

سالها بود تو را می کردم - - - همه شب تا به سحرگاه دعا

سالها بود تو را می کردم - - - همه شب تا به سحرگاه دعا

یاد داری که به من میدادی - - - درس آزادگی و مهر و وفا

همه کردند چرا من نکنم - - - وصف روی گل زیبای تو را

تا ته دسته فرو خواهم کرد - - - خنجر خود به گلوگاه نفاه

تو اگر خم نشوی تو نرود - - - قد رعنای تو از این درگاه

Wednesday, March 24, 2010

جنبش سبز

هیچ کدوم از قدرت های دنیا دلشون نمی خواد که این جنبش به جایی برسه. تمام برنامه هاشون واسه آینده براساس رژیم فعلی ریخته شده و هر کدوم یه جوری از این رژیم داره واسه رسیدن به هدفشون استفاده می کنن.خلاصه تا وقتی قدرتهای دنیا تصمیم نگیرن که این رژیم بره, این رژیم موندنیه

تفاوت

!تفاوت بین زن و مرد, تفاوت بین داشتن و نداشتنه
برابری هم یعنی کندن چیزی و فرو کردن اون تو جای دیگه

Saturday, March 20, 2010

عاشق نشدی زاهد دیوانه چه میدانی ، بر شعله نرقصیدی پروانه چه میدانی


عاشق نشدی زاهد دیوانه چه میدانی ، بر شعله نرقصیدی پروانه چه میدانی

من مست می عشقم و ز توبه که بشکستم ، راهم مزن ای عابد میخانه چه میدانی

لبریز می غمها شد ساغر جان من ، من دیدی و بگذشتی پیمانه چه میدانی

یک سلسله دیوانه افسون نگاه او ، ای غافل از آن جادو افسانه چه میدانی

تا چند فریب خلق با نام مسلمانی ، سر بر سر سجاده می خوردن پنهانی

عاشق شو و مستی کن ترک همه هستی کن ، ای بت نپرستیده بتخانه چه میدانی

تو سنگ سیه بوسی من چشم سیاهی را ، مقصود یکی باشد بیگانه چه میدانی

روزی که فرو ریزیم بنیاد تاسف را ، دیگر نه تو می مانی نه ظلم و پریشانی


هما میرافشار

Monday, March 8, 2010

افتخاری دیگر برای صنعت مملکت

افتتاح پشت افتتاح, افتخاری دیگر برای مملکت, افتتاح خط تولید محصول استراتژیک و های-تک آدامس با حضور وزیر صنایع! به حول و قوه الهی و با درایت مقام نامعظم ولایت بزودی به تکنولوژی آدمس بادکنکی هم دست پیدا می کنیم و مشت محکمی بر دهان استکبار جهانی و اسرائیل و بقیه می زنیم
در ادامه عکس هایی از این پیروزی بزرگ از خبرگزاری مهر

Wednesday, March 3, 2010

سکس پسرک 12 ساله

یک روز پسری دوازده ساله که لاک پشت مرد ه ای را که ماشین از رویش رفته بود را با نخ می کشید وارد یکی از ....خانه های آمستردام شد و گفت:
- من می خواهم با یکی از خانم ها سکس داشته باشم. پول هم دارم و تا به مقصودم نرسم از اینجا نمی روم
گرداننده آنجا که همه "مامان" به او می گفتند و کاری با اخلاقیات و اینجور حرفها نداشت اندکی فکر کرد و گفت:
- باشه یکی از دخترها رو انتخاب کن
پسر پرسید: هیچکدامشان بیماری مسری که ندارند؟
"مامان" گفت: نه ندارند
پسر که خیلی زبل بود گفت:
- تحقیق کردم و شنیدم همه آنهایی که با لیزا میخوابند بعدش باید یک آمپول بزنند. من هم لیزا را میخواهم
اصرار پسرک و پول توی دستش باعث شد که "مامان" راضی بشه. در حالی که لاک پشت مرده را می کشید وارد اتاق لیزا شد . ده دقیقه بعد آمد بیرون و پول را به "مامان" داد و می خواست بیرون برود که "مامان" پرسید:
- چرا تو درست کسی را که بیماری مسری آمیزشی دارد را انتخاب کردی؟
پسرک با بی میلی جواب داد:
- امروز عصر پدر و مادرم میروند رستوران و یک خانمی که کارش نگهداری بچه هاست و بهش کلفت میگیم میاد خونه ما تا من تنها نباشم.. این خانم امشب هم مثل همیشه حتما با من خواهد خوابید و کارهای بد با من خواهد کرد. در نتیجه این بیماری آمیزشی به او هم سرایت خواهد کرد
بعدا که پدر و مادرم از رستوران برگشتند پدرم با ماشینش کلفت را به خونه اش میرسونه و طبق معمول تو راه ترتیب اونو خواهد داد و بیماری به پدرم سرایت خواهد کرد
وقتی برگشت آخر شب پدرم و مادرم با هم اختلاط خواهند کرد و در نتیجه مادرم هم مبتلا خواهد شد. فردایش که پستچی میاد طبق معمول مادرم و پستچیه قاطی همدیگر خواهند شد
هدفم مبتلا کردن این پستچی پست فطرت هست که با ماشینش روی لاک پشتم رفت و اونو کشت